نزديك اتاق بودم كه تلفنم زنگ مي زد، بي معطلي پاسخ دادم منشي مديرعامل بود. گفت آماده بشم تا نيم ساعت ديگه همراه مديرعامل بايد برم به يك جلسه با كارفرما و نمي دونست موضوع چيه و من چه مداركي را بايد همراه خودم بردارم...
كلافه بودم و از بد اخلاقي مديرعامل بعد از جلسه وحشت داشتم هر چه كه لازم ديدم با خودم برداشتم و راه افتادم...
توي ماشين راجع به موضوع جلسه صحبت كرديم و تا حدودي مشخص شد كه بايد چي بگم و چكار بكنم. جلسه 3 ساعت مداوم طول كشيد...
از اين جلسه هاي اعصاب خرد كن و برنامه ريزي نشده زياد داشتم ولي اين يكي خيلي اعصابم را خرد كرده بود. كاشكي ديشب فوتبال نگاه نمي كردم !
بعد از جلسه هر وقت ياد اين مي افتم كه واسه يك مسابقه 90 دقيقه اي با 15 دقيقه تازه شدن بين دو نيمه چه همه تدارك و برنامه ريزي انجام مي شه و اون وقت واسه يك جلسه 3 ساعته فقط از نيم ساعت قبل بهت خبر ميدن كه آماده بشي بيشتر اعصابم بهم مي ريزه ...
... يا محول حول و الاحوال
حول حال مديرنا الي احسن الحال !
|